» سرشکستن حضرت زین العابدین علیه السلام در عزای حضرت سیدالشهدا علیه السلام
» آیا مواسات وهن است
» لطمه
» همدردی یا وهن
» اشکال از نحوه عزاداری نگیرید
» نسب عمر
» روایت ابوبكر و عمر و پیروان آنها مشرك هستند
» آیا عمر خطاب همسر حضرت ام‌کلثوم(سلام الله علیها) است؟
» پروژه تحريف کتب اهل سنت+تصوير (قسمت اول)
» روايت «وَأَنْتَ خَلِيفَتِي فِي كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي» با سند معتبر + تصوير كتاب
» بیعت عمر با امیرالمومنین (علیه السلام) در غدیر خم
» تحریف کتب اهل سنت
» سوتی کتاب اهل سنت
» روايت « لو لا علي (ع) لهلک عمر » در چه منابعي آمده است؟
» اعترافات عمر درباره امير مؤمنان على(عليه السلام)
» عمربن خطاب
» به راستی چه كسي پيامبر را شهيد كرد؟
» محتوای سوره حمد
» اَصحاب عَقَبَه:
» شجره ملعونه در قرآن
درباره ما

به وبلاگ من خوش آمدید
نویسندگان
پیوندهای روزانه
دیگر امکانات

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 19
بازدید دیروز : 14
بازدید هفته : 33
بازدید ماه : 33
بازدید کل : 82077
تعداد مطالب : 78
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

پیوندهای وبگاه
» gps ماشین ردیاب
» دیلایت فابریک
» جلو پنجره لیفان ایکس 60

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان روایات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و آدرس hadiseslam.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آرشیو مطالب
موضوعات مطالب
برچسب‌ها
سرشکستن حضرت زین العابدین علیه السلام در عزای حضرت سیدالشهدا علیه السلام
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در یک شنبه 18 مهر 1395برچسب:سرشکستن حضرت سجاد علیه السلام در عزای سیدالشهدا؛ مواسات , |
 
*«سر شکستن حضرت زین العابدین علیه السلام در مصیبت امام حسین علیه السلام»*
✔مرحوم محدث نوری رحمه الله در کتاب «دارالسلام» صفحه ۱۸۵ الی ۱۸۸ نقل کرده است از امام چهارم علیه السلام که:
 
▪روزی خوراک و نوشیدنی نزد ایشان نهادند، گرسنگی و تشنگی پدرش حسین علیه السلام در صحرای کربلا به یادش آمد و اشک گلویش را بست و سخت گریست تا جامه هایش از گریه و اشک بر پدرش خیس شد. دستور داد تا خوراک را از نزد او ببرند. مردی یهودی وارد شد و سلام کرد و گفت: یابن رسول الله! دستت را بده که من گواهم به جز خدا معبود بر حق نیست و البته محمّد رسول خداست و علی امیرمؤمنان است و ولی و حجت خدا بر خلقش و تو امام برحقی و حق در شما و با شماست. حضرت فرمودند: برای چه از دین خود و نیاکانت دست کشیدی؟ گفت: خوابی دیدم. فرمودند: چه خوابی دیدی؟ گفت:
 
خواب دیدم از خانه برای دیدار برادری بیرون شدم و راه را گم کردم و بیچاره شدم. در این فکر بودم که پشت سرم ناله و گریه و آواز تکبیر و تهلیل بلند شد. وقتی نگریستم لشکری بود و پرچم ها و سرها بالای نی و پشت سرشان شترهای لاغر که برآن ها زنان غارت زده و کودکان دست بسته و اساس خانه بار شده بود و میان آن ها جوانی بر شتر تنومندی در نهایت رنج و سختی، دست و سرش با غل آهنی بسته و از پاهایش خون می ریخت و اشکش بر گونه روان بود. گویا شما بودید و همه زن ها و کودکان عزادار بودند. وامحمّداه! واعلیاه!… می گفتند. گریه ام گرفت و اشکم برای آن زنها روان شد و وحشتم رفت و با آن ها هم گریه و همراه شدم. در این میان که کاروان در راه بود ناگاه گنبدی در سینه بیابان عیان شد، چون خورشید درخشان جلوی قافله سه بانو بودند. تا گنبد را دیدند خود را به زمین انداختند و خاک بر سر ریختند و سیلی بر رخ زدند و فریاد زدند: «واحسناه! واحسیناه!…»
 
مردی کوسه و کبود چشم به آن ها رسید و آن ها را زد و به زور سوار کرد و دیدم که خون از زیر سرپوش یکی از زنان که به گمانم بزرگتر آن ها بود از شدت غم روان شد.
 
ای آقا! جلوی سرها سری نورانی بود که بر پرتو خورشید و ماه چیره بود و چون بدان گنبد درخشان رسیدند مردی که آن سر را می برد، ایستاد. یارانش او را نهیب زدند و سر را از او گرفتند و گفتند: ای مرد پست! تو از بردنش ناتوانی. گفت:کسی نبود که در بردنش کمک کند و سر را ازآن گرفتند و به دیگری دادند و تا سی تن آن را دست به دست کردند و همه میخکوب شدند و همه واماندند و کمکی نیافتند. به امیر قوم گزارش دادند از اسب پیاده شد و چادری زدند بلندتر از سی ذراع و او در میان آن نشست و دیگران در گرد او و آن زنان وکودکان را بی فرش و بستر روی زمین ریختند و خورشید روی آنها را می سوزاند و نیزه ها که سرها برآن بود به عمد در برابرآنها گذاشتند تا آنها را دلشکسته کنند و بیشتر دل آنها را بسوزانند و جگر آن ها را پاره کنند.
 
ترسا گفت: ای آقا! من سخت بی تاب شدم و سیلی بر چهره زدم و از غم و اندوه، جامه های کهنه را دریدم و در نزدیک زن ها و کودکان با دلی شکسته و چشمی گریان نشستم و ناگاه نیزه ای که سر شریف بر آن بود، به سوی گنبد درخشان برگشت و با زبانی رسا گفت: پدرجان! ای امیرمؤمنان! بر تو سخت است آنچه به ما رسید از کشتن و سر بریدن…
 
و با خود گفتم: صاحب این سر نزد خدا مقامی بزرگ دارد و دلم به دوستی او مایل شد. در این میان که با خود اندیشه داشتم و خود را در میان کفر و اسلام مخیر می دیدم، ناگهان شیون زنان بلند شد و روی پا ایستادند و چشم به آن گنبد درخشان دوختند. من هم روی پا بلندشدم و نگریستم دیدم زنانی از آن گنبد فرود آمدندکه در آن ها دختری زیبا است وجامه ای خون آلود به دست دارد و مو پریشان وگریبان دریده است دامن می کشد و سیلی بررخ می زند، به انبیاء و پدرش رسول الله صلی الله علیه وآله وسلّم و امیرالمؤمنین علیه السلام با دلی داغدار، استغاثه دارد و داد می زند: «واولداه! واحبیب قلباه!…». ای آقا!چون آن دختر به سرها وکودکها نزدیک شد، افتاد وبی هوش شد وپس از مدتی به هوش آمد وبا چشمانش بدان سراشاره کرد وسر با نیزه خم شد و در دامنش افتاد و او سر راگرفت وبه سینه چسباندوبوسیدوگفت:پسر جانم! تو را مثل جد و پدرت نشناختند و کشتند. ای وای آب را به رویت بستند…ای پسرم! چه کسی سینۀ تو را خُرد کرد و نیرویت را کوبید؟ ای اباعبدالله! چه کسی عیالت را اسیر و اموالت را غارت کرد؟چه کسی تو را و پسرانت را سر برید؟ وه چه دلیرند بر هتک حرمت خدا و رسول خدا!
 
راوی گفت:
 
*«قام علی طوله و نطح جدار البیت بوجهه فکسر أنفه و شج رأسه و سال دمه علی صدره و خرّ مغشیّاً علیه من شدّه الحزن والبکاء…»*
 
 


برچسب‌ها:
آیا مواسات وهن است
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در یک شنبه 18 مهر 1395برچسب:آیا مواسات وهن است؛ وهن ؛ لطمه وهن است, |
 
 
در مورد کسانی که مخالف عزاداری خونین هستن
بعضی ها می گن که فلان کار باعث ضرر به بدن میشه و حرام ه. اما متوجه نیستن که خیلی کارهای روزمره هم باعث ضرر به بدن میشن پس باید حرام باشن! همین راه رفتن توی هوای آلوده تهرون خودش بزرگترین ضرر له بدنه، پس آیا حرامه؟؟؟؟ خوردن نوشابه به دلیل قند بالا به دندان و برخی جاهای دیگه بدن آسیب می زنه پس حرامه؟؟؟ کشیدن سیگار باعث آسیب به ریه میشه، کی تا به حال گفته سیگار کشیدن حرامه؟؟؟؟
 
آقایان دقت کنید:
آن چیزی که باعث ضرر متنابه و جبران ناپذیر شود حرام است!
مثلا دکتر به کسی گفته اگر یه نخ سیگار دیگر بکشی می میری، این سیگار را حرام می کنه.
و تا حالا کسی نشنیده که یه قمه زن امام حسین علیه السلام از قمه بمیرم یا چیزی اش بشه که دیگه خوب نشه
 
 
در مورد اون کسایی که میگن باعث وهن دین و فرار تازه مسلمانان و اونهایی که میخاند مسلمان بشن میشه:
شما می دونستید که خود مسیحی ها در ایامی که به حساب باطل خودشان، مسیح مصلوب شده، چنین عزاداری های خونین می کنند و خود را مثل او به صلیب می کشند؟؟؟ در حالیکه قرآن می فرماید: و ما صلبوه یقینا! بی شک مسیح مصلوب نشده!!
حالا اونها برای یه خرافه این کار را می کنن، ما که برای واقعیت محضی که تمام تاریخ به درستی ش شهادت می دهند اگر بکنیم میشه وهن مذهب؟؟؟؟
خدا یه عقل به شما بده، یه دست قمه زن به من
الهی آمین


برچسب‌ها:
لطمه
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در یک شنبه 18 مهر 1395برچسب:, |
امام صادق می‌فرماید :
دختران زهرا (س)اینقدر در روز عاشورا گریه کردند و برسر و صورت خود لطمه زدند تا خون جاری شد لطمه زدن در عزای چنین بزرگمردی هیچ اشکالی ندارد و تا حدالامکان باید لطمه زد. 
 
کتاب تهذیب الاحکام ج۸ ص ۲۳۵ کتاب بحار الانوار ۸۶ص۱۳۲
 
 
 
√ هر.کثرتی.افراط.نیست.
√ حد.عزاداری.در.دستگاه.آقا.سیدالشهداء (ع).
 
☜ امام صادق (ع) فرمودند؛
◆ لَوْ قُتِلَ أَهْلُ الْأَرْضِ بِهِ مَاٰ كَاٰنَ سَرَفاً.
 
شرح حدیث؛
◆ اگر همه اهل زمین،
◆ بخاطر خون امام حسین (ع) کشته شوند،
◆ ابداً اسراف نشده است.
 
√ منابع روایت؛
الوافی، ج ۲، ص ۹۰٤.
الکافی، ج ۸، ص ۲۵۵.
مرآة العقول، ج ٢٦، ص ٢٣٨.
بحار الانوار، ج ٤٤، ص ٢١٩.
مستدرک سفینة البحار، ج ۱، ص ۲٦٣.
 
 
 


برچسب‌ها:
همدردی یا وهن
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در یک شنبه 18 مهر 1395برچسب:همدردی یا وهن , |
 
وقتی ما بر این مصیبت وارد شده تاسی به پیامبران و اهل بیت علیهم السلام میکنیم و کاری میکنیم تا خونمان جاری شود آیا این وهن است!؟
اصلا وهن مذهب یعنی چه
آیا همدردی با خاندان آل الله و امام زمان روحی فداک و برپایی مجالس سیدالشهداء و شعائر حسینی میشود وهن مذهب!!!
 
چرا به مجالس دیگر ادیان و مذاهب مختلف از جمله فتواهای و دستورالعملهای وهابیت که ادعای اسلام دارند نمیشود وهن مذهب!؟
چرا این همه دروغ و ظلم و رباخواری ها و قتل و عام ها و... که در کشورهای اسلامی رخ میدهد، نمیشود وهن مذهب!!!؟
 
چرا کارهای مذاهب دیگر مثل گاو پرستی و ... پرستی را اعلام نمیکنند!؟
 
ما دفاع کردن از عقایدمان را بلد نیستیم ، اگر کسی با الطاف و محبتهای اسلام و شیعه و آداب و رسوم عقاید شیعه آشنا شود هیچگاه شعائرحسینی را وهن مذهب نمیبینند.
 
 دشمن برای بد جلوه دادن این شعائر دست به هرکاری میزند و با تبلیغات نابحق در صدد براندازی مجالس در عزای حسینی می باشد.
ازطرفی هم ما شیعیان بجای اینکه قرص و محکم ازین شعائر دفاع کنیم متاسفانه همسو با اون افراد میشویم.
 
ان شاءالله به امید اون روزی که با امام زمان علیه السلام در مجلس عزای جد غریبشان عزاداری کنیم.
 
اللهم عجل لولیک الفرج


برچسب‌ها:
اشکال از نحوه عزاداری نگیرید
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در یک شنبه 18 مهر 1395برچسب:, |
 
امام صادق علیه السلام فرمودند:
 ◆لَوْ قُتِلَ أَهْلُ الْأَرْضِ بِهِ مَاٰ كَاٰنَ سَرَفاً..
شرح حدیث؛
◆ اگر همه اهل زمین،
◆ بخاطر خون امام حسین (علیه السلام) کشته شوند،
◆ ابداً اسراف نشده است..


برچسب‌ها:
نسب عمر
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در دو شنبه 12 مهر 1395برچسب:, |
آورده اند که :حضرت عبدالمطلب علیه السلام با یکی از فرزندان آن حضرت بنام زبیر دارای کنیز حبشی(سیاه چرده)بود بنام صهاک با اندامی میان بالا و متمایل به مسائل جنسی او برای آن حضرت شترچرانی می کرد ،شخصی بنام نفیل(۱) در چراگاه چشمش به صهاک افتاد و عاشق او شد لذا با او مرتکب خلاف گردید(۲)نتیجه این عمل نامشروع فرزندی بنام خطاب شد(۳)
خطاب پس از آنکه بالغ شد چشمش به مادر خویش افتاد(۴)و از سرین (نشستنگاه آدمی) او خوشش امد لذا او نیز با مادرش که او را نمی شناخت مرتکب زنا گردید،نتیجه عمل زشت این مادر و پسر ، دختری شد که مادرش از ترس او را در کهنه ای پیچیده و سر راه گذاشت (۵)
هشام فرزند مغیره این دختر سرراهی را برداشته و اک را بزرگ کرد و نام او را حنتمه گذاشت .
بعدها خطاب که نزد هشام رفت و آمد داشت از حنتمه که هم دخترش بود و هم خواهرش خواستگاری کرد و با او ازدواج نمود که ثمره آن عمر شد.
۱_گفته شده که:نفیل نیز غلام حضرت بود او شتران را می چرانید و صهاک گوسفندان را۰
۲_به جهت بدبینی که به او داشتند شلوار پوستی با قفل آهنین بر او پوشانده بودند،نفیل او را به درختی آویزان و به زحمت آن را از تنش بیرون آورد.
۳_گفته شده که:صهاک از ترس حضرت عبدالمطلب علیه السلام نوزادش را به مزبله ای (جای ریختن خاکروبه و زباله)انداخت ،زنی یهودی او را برداشت و تربیت نمود ،آن کودک پس از بزرگ شدن هیزم کشی می کرد لذا او را حطاب گفتند بعدها به خطاب مشهور شد. 
۴_و صهاک نیز چشمش به دنبال خطاب بود.
۵_بیرون شهر مکه به مزبله ای (جای ریختن خاکروبه و زباله) انداخت.
 
 
پس نسب او از طرف پدر چنین است:عمر بن خطاب بن نفیل 
و از طرف مادر :عمربن حنتمه (بنت خطاب و)بنت صهاک و بنت نفیل.
در شعری از امام صادق علیه السلام مطلب فوق چنین آمده:
من جده خاله و والده    
و امه اخته و عمته 
اجدر ان یبغض الوصی وان
ینکر یوم الغدیر بیعته 
نتیجه زنای اول:خطاب و صهاک (مادرش):حنتمه
ننیجه زنای سوم :خطاب و حنتمه(هم دخترش و هم خواهرش؛زیرا از یک مادر هستند):عمر 
پس:
صهاک هم مادر خطاب است و هم همسر نامشروع او!!
خطاب حرومزاده هم پدر عمر است ،هم پدربزرگ او(چون پدر حنتمه است)،هم دائی او(چون خطاب و حنتمه از یک مادر هستند).
حنتمه حرامزاده هم مادر عمر است ،هم خواهر او(چون هردو از یک پدر هستند)هم عمه او(چون حنتمه و خطاب از یک مادر هستند).
بنابر آنچه گروهی از علمای شیعه مانند سید مرتضی ،سید ابن طاووس ،بیاضی عاملی و ۰۰۰ به نقل از کلبی نسابه یا غیر او آورده اند ، خود نفیل هم فرزند صهاک است که از زنای عبدالعزی بن رباح با او متولد شد .(فضله بن هاشم و عبدالعزی هر دو با صهاک زنا کردند۰)
 
 
 
به طریق مخالف،در کتاب نهایه الطلب حنبلی مذکور است:خطاب الاغ فروش،و خطاب اسم او نیست و لقب اوست و چون مردم مادر رناکار او را بسیار خطبه می کردند از این جهت ملقب به خطاب شد و خطبه به دو معنی است :
۱_به معنی نکاح و 
۲-به معنی اجماع 
و چون مادر خطاب جماع بسیار می داد و زنا می کرد لهذا پسر سگ پدر او مشهور به خطاب شد و کنیت او ابوحفص بود.
در کتاب احسن الکبار آمده:نام مادر عمر شطی بود و گویند دولام بود و ابوجهل دائی عمر بی پدر بود و نام مادرش حنتمه بود۰
در کتاب بضاعه الایمان آمده:اسم مادرش حتمه یا حئمه بنت هشام این مغیره است.
در کتاب الطرائف از کتاب الطلب حنبلی نقل نقل شده :عمر در جاهلیت به خرچرانی مشغول بوده و از قبیله عدی است(الطرائف ج۲ص۱۷۸ و اثبات الهداه ج۴ص۲۹۳)
هشام ابن السائب الکلبی که از  علمای سنیان سگ پدر است و در کتاب مثالب الصحابه و جمعی دیگر از علمای فریقین در کتب خود با اندک اختلافی ذکر کرده اند:صهاک حبشیه کنیز هشام ابن عبدمناف بود و زناکرد با او نفیل ابن هشام و بعد از او زنا کرد با او عبدالعزی ابن ریاح و از این دو پدر نفیل بهم رسید و نفیل و عبدالعزی هر دو از برای آن فرزند دلبند سگ پدر منازعه و مخاصمه کرده و هر کدام ادعا نمودند که فرزند من است و نفیل جد عمر بن الخطاب است.(مثالب العرب ص ۸۸)
کلبی نسایه شافعی گفت که صهاک کنیز هاشم ابن عبدمناف بود و نفیل پسر هاشم باوی زنا کرد عبدالعزی بهم رسید و بعد از آن عبدالعزی با صهاک مادر خود زنا کرد نفیل بهم رسید که جد عمر است و گویند که آبا و اجداد  عمر سگ پدر تا هفت پشت حرام زاده بودند.
در کتاب فصول الحق روایت است از ابوعبیده ابن سلامه که نزد سلامه که نزد سنیان اهل بدعت از راویان پسندیده است که خطاب را به سبب دزدی در بازار عکاظه دستش را بریدند.
 
اما به روش موافق یعنی فرقه ناجیه اثنی عشریه روایت است از علی بن هشام قمی از یحیی بن محبوب از ابن زانب از حضرت صادق علیه السلام و همچنین محمد ابن سهر آشوب مازندرانی که از بزرگان فرقه ناجیه است از چندین طریق در کتاب مثالب ذکره کرد و صاحب کتاب لوامع الانوار از مروج مذاهب اثنی عشر شیخ علی بن عبدالعال روایت نموده در کتاب ملتفتات ذکر شده و مصنف کتاب تحفه عباسی و صاحب کتاب ریاض الایمان و مولانا احمد اردبیلی در کتاب (حدیقه الشیعه ج۱ص۴۹۵ ) و غیر ایشان با اندک اختلافی نیز در بیان شناسنامه نسب عمر منزل سقر روایات نموده اند.
*عمر زنا زاده =عمر مادر جنده*
خلاصه شناسنامه عمر عمر پلید آنکه صهاک کنیز زبیربن عبدالمطلب بود و منتقل به هشام ابن مغیره شد و چون هشام به صهاک گمان زنا داشت او را شلوار چرم می پوشانید و بربند شلوار او قفل می زد تا نتواند زنا کند و صهاک شتران هسام را هر روز به چراگاه برده می چرانید و نفیل که جد عمر بی پدر است غلامی از غلامان قریش بود به صهاک میل بهم رسانید و برای زنا با او به چراگاه غنم و شتران رفته خواست که با وی زنا کند،صهاک گفت:بند شلوار من قفل دارد پس نفیل دستهای او را از درخت آویزان آویخت تا گوشت بدنش کشیده شد و اندک اندک شلوار اور را پائین کشیده و با وی زنا کرد.
و مدتی در این کار بودند تا خطاب از نطفه کثیف و پلید او متولد شد و صهاک پسر زنا زاده اش خطاب را در آن صحرا انداخته شخصی او را برداشته به شیر شتر پرورش داد،چون این پسر زنا زاده به حد بلوغ رسید به حسب اتفاق روزی نظرش بر سرین مادرش افتاده با در افتاد و زنا کرد و شکم مادر از نطفه پسر گران بارگشت دختری از خطاب و مادر او بوجود آمد که نکبت بخش آن دشت و کوه شد، از ترس موالی خود آن دختر را در پارچه ای پیچیده در میان خویشان و وابستگان مکه انداخت،پس هشام ابن مغیره ابن الولید او را بافته به منزل خود آورد و او را پرورش داد تا بزرگ شد، او را پرورش داد تا بزرگ شد او را حنتمه نام کرد.
و چون حنتمه زنا زاده به حد بلوغ رسید به حسب اتفاق نظر خطاب زنازاده بر دختر زنازاده اش افتاد عاشق جمال و مفتون ناز و کرشمه او شد با دختر زنازاده اش زنا کرد عمر ناپاک از تخم آن کشت زار زنا حاصل گشت .
*عمر مادرجنده =عمر زنازاده*
و لهذا ابن حجاج بغدادی که یکی از شعرای عرب است،در بیان شناسنامه نسب آن بی نسب گفته و بعضی این شعر را به حضرت امام صادق علیه السلام نسبت می دهند و نیز مصنف کتاب لوامع الانوار ذکر کرده که از مروج مذهب اثنی عشر شیخ علی بن عبدالعال کرکی شنیدم که این شعر کلام معجز نظام حضرت امام صادق علیه السلام است.
من جده خاله و والده
وامه اخته و عمته
اجدر ان یبغض الوصی و ان 
ینکر یوم الغدیر بیعته 
یعنی :کسی که جد او دائی او و پدر او باشد و مادر او خواهر و عمه او بود چنین زنازاده ای سزاوار شرارت و فتنه هائی است که با امیرالمومنین علیه السلام وصی حق که امام مطلق است دشمنی کند و عداوت نماید و منکر حکم خدا و بیعت روز غدیر گردد.
و بنابراین تحقیقات در شناسنامه عمر ملعون لازم می آید که:خطاب ،پدر و دائی و جد و صهاک  مادر و خواهر و عمه آن عمر ولد زنا باشد.
*عمر مادر جنده=عمر حرامزاده*
در کتاب ریاض الایمان روایت است:چون عبدالمطلب بر این مقدمه وقوف یافت،خطاب زناکار و زنازاده را گرفته پشت سر او را تا نزدیک گوش او و میان هر دو چشم او را داغ کرد و از مکه معظمه اخراج نمود و در طائف به درک واصل شد و آخر آن سگ حرمزاده (عمر خبیث ملعون) زنازادگی خود را به ظهود رسانیده ،به جهت انتقام گرفتن از داغ کردن خطاب(پدرش) توسط عبدالمطلب،اولاد عبدالمطلب(اهل بیت)را به داغ فقر و فاقه مبتلا گردانیده حقوق ایشان را از دست ایشان انتزاع نمود.(حدیقه الشیعه ج۱ ص۴۹)
زنت صهاک بکل علج  
 مع علمها بالزنی حرام
فلا تلمها علی زناها
فما علی مثلها ملام
فلا تلمها ولم زنیما
یزعم ان ابنها امام
(الزام النواصب ص۱۶۵)
یعنی :زنا کرد صهاک به هر ناصبی بری از مذهب حق،با آنکه عالم بود به حرمت زنا،پس ملامت مکن تو او را به زنا به واسطه آنکه بر او و بر مثل او ملامت و سرزنش نیست و او را ملامت نکن،و اما ملامت نکن آن زنیمی که یقین کرده باشد که ابن صهاک امام است و زنیم آن کسی را گویند که به غیر از پدر منتسب است و دیگری او را بخورد ملحق ساخته .
 
دلیل دفن آن دو ملعون در آن مکان
امیرالمومنین علیه السلام به دومی لعنت الله علیه اخباری از آینده داده اند که ما خلاصه آن را در اینجا بیان می کنیم:
تو را می بینم که به خاطر ظلم هایی که به بدترین وجه در حق عترت پیامبر علیهم السلام روا داشتی در این دنیا به واسطه ضربتی از سوی یکی از بندگانی که تو با ظلم و ستم بر او حکم می رانی کشته خواهی شد،پس او تو را می کشد در حالی که توفیقی (از جانب خداوند)نصیبش شده است و به خد ا قسم که او بر خلاف میل تو وارد بهست می گردد.شما دونفر در کنار قبر رسول الله صلی الله علیه وآله دفن می شوید و تا آخرالزمان کسی جز شما دونفر در آنجا دفن نمی شوند،تا وقتی که فرزندم مهدی علیه السلام شما دو نفر را خارج کند،کسی شک در وجود شما دو نفر نکند،چون اگر شما در بین مسلمین دفن شوید،مردم شک می کنند و گویند اشخاص زیادی تا بحال در اینجا دفن شده اند،سپس شما را به درخت می بندند و بعد آتشی را که خانه مرا با آن به آتش کشیدید می آورند و با آتش شما را می سوزانند و خاکستر شما را بادی که به امر خدا وزیدن گرفته است به دریا می ریزد.
ارشادالقلوب ج۲ص۱۲۹تا۱۳۱ و الهدایه الکبری ص۱۶۲ تا ۱۶۴
توضیح اینکه :وقت امام زمان ارواحنا فداه ظهور می فرمایند و آن دو ملعون را از قبر بیرون می آورند،آنها با زبان خودشان به همه جنایاتی که مرتکب شده اند اعتراف می کنند و چون غیر از آن دو ملعون شخص دیگری در کنار قبر پیامبر ثلی الله علیه و آله دفن نیست همه یقین می کنند که آن دو خودشان هستند که به جنایات و خیانتشان اعتراف می کنند و دیگر مجالی برلی شک و یا انکار هم باقی نمی ماند .
 
 


برچسب‌ها:
پروژه تحريف کتب اهل سنت+تصوير (قسمت اول)
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, |
پروژه تحريف کتب اهل سنت+تصوير (قسمت اول)
   

آغاز عمليات اجرايي اين پروژه ي بسيار عظيم که بعد از وفات حضرت رسول(ص) آغاز شد،يکي ديگر از خدمات ارزشمند و اقدامات مهم ايادي شيطان در توسعه و آباداني تفکر ناب سقيفه بود.پيشرفت اين پروژه که کلنگ آن به دست تواناي کودتاچي هاي سقيفه بر زمين زده شد،همچنان ادامه داشت تا زمان ظهور محمدبن عبدالوهاب،که سرعت و شتاب باورنکردني به خود گرفت.
اجراي پروژه عظيم تحريف و دروغ و عوام فريبي،نماد ديگري از خلاقيت، اراده و همت والاي متخصصان مکتب سقيفه در جهت رشد فريب عوام، و اعتلاي اين تفکر و عزت و اقتدار اين مکتب ناب بوده و هست.
اين مهم به عنوان يک حرکت بزرگ و حماسي در حوزه توسعه فريب مردم، سرآغاز بسيار خوبي براي مکتبي است که تحت "عنوان ˈقرآن و سنت صحيح رسول الله ص"ˈ نامگذاري شده است.
لازم به ذکر است اين پروژه ي بزرگ با معماري بي نظير و منحصر به فرد وهابيون و با پيشرفت چندين و چندبرابري در يکي از بهترين مناطق خاورميانه در حال ادامه مي باشد که در حال حاضر چندين هزار نفر در اين پروژه مشغول به کار هستند.عده ايي در ماهواره ها، عده زيادي هم در بين زوار بيت الله الحرام مشغول به کار مي باشند.

همچنين چندين هزار نفر ديگر در چاپ خانه ها و چندين و چند هزارنفر در ديگر کشورها کار مي کنند،که ازاين تعداد،عده بسيار زيادي با بستن يمب به خود،مشغول انفجار در بين زن ها و کودکان بي گناه شيعيان و اهل سنت هسنتد.
اميد است که اگر ساخت پروژه تحريف و عوام فريبي به اتمام برسد،ديگر اثري از کتب حديثي اهل سنت و اسلام باقي نماند.

1-تحريف روايت کمربند خدا در صحيح بخاري!

در کتاب صحيح بخاري(صحيح ترين کتاب اهل سنت بعد از قرآن)،روايتي وجود دارد که نشان مي دهد خداوند ايشان، کمربند، بندتمبان يا همان گره بندشلوار دارد:
4830 - حَدَّثَنَا خَالِدُ بْنُ مَخْلَدٍ حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ قَالَ حَدَّثَنِي مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي مُزَرِّدٍ عَنْ سَعِيدِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ خَلَقَ اللَّهُ الْخَلْقَ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْهُ قَامَتْ الرَّحِمُ فَأَخَذَتْ بِحَقْوِ الرَّحْمَنِ فَقَالَ لَهُ مَهْ قَالَتْ هَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِکَ مِنْ الْقَطِيعَةِ قَالَ أَلَا تَرْضَيْنَ أَنْ أَصِلَ مَنْ وَصَلَکِ وَأَقْطَعَ مَنْ قَطَعَکِ قَالَتْ بَلَى يَا رَبِّ قَالَ فَذَاکِ... از پيامبر روايت شده: وقتي خدا همه خلق را آفريد . رحم بلند شد و ايستاد و محکم بند تمبان خدا گرفت! و خدا به او گفت: که چرا بند تمبان مرا گرفتي!؟ رحم گفت: من از قطع رحم به تو پناه ميبرم.خدا به او ميگويد: آيا راضي نيستي که هرکه قطع رحم کند من با او قطع ميکنم ؟ رحم گفت: راضي شدم و بند تمبان خدا را رها کرد.صحيح بخاري ج3ص292 مکتبه سلفيه کتاب التفسير سوره محمدص آيه (( وتقطعوا ارحامکم))
{الحقو} همان طور که علماي بزرگ اهل سنت گفته اند،همان گره بند شلوار است.دقت کنيد:قوله : ( فأخذت ) : .... وقال عياض : الحقو معقد الإزار .. {حقو} گره بند شلوار است.
فتح الباري شرح صحيح بخاري ج8ص445 چاپ دار المعرفة للطباعة والنشر ــ پاورقي الموطا امام مالک ج1ص222 دار إحياء التراث العربي ـــ شرح صحيح مسلم نووي ج7ص3 دار الکتاب العربي ـــ عمده القاري ج19ص172 دار إحياء التراث العربي ــــ لسان العرب ابن منظور ج14ص190 ــــ پاورقي کنزالعمال ج6 ص548 مؤسسة الرسالة
اما وهابيون،که خداوند ايشان،موفرفري،و يک جوان ريش درنياورده ي الاغ سوار هست،از اينکه خدايشان،بندتمبان داشته باشد،خجالت کشيدند و مثل هميشه،قيچي به دست به جان کتب حديثي اهل سنت افتادند و آن جايي که در روايت نشان مي داد خداوندشان،بندتمبان يا همان گره بندشلوار دارد را حذف کردند!
دقت کنيد به کتاب صحيح بخاري،قبل از تحريف:(چاپ دار ابن کثير)



 

چاپ طبعه سلفيه



 

طبعة الدکتور مصطفى ديب البغا ( الاشعري )

 




 

 

 
 
 

 
 
 
 
 
 
 
 





 

چاپ مکتبه الرشد





 

اما چاپ تحريف شده توسط وهابيون و حذف گره بندشلوار خداي وهابيون:




 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

2- تحريف شراب خواري صحابي جليل القدر وليدبن عقبه

در سنن سعيدبن منصور در باب کراهية إقامة الحدود فِي أرض العدو ( باب کراهت اقامه کردن حدود بر مسلمانان در سرزمين دشمن ) چنين آمده که:صحابي جليل،وليد بن عقبه،شراب خورده:(همان که خدا در قرآنش،او را فاسق ناميد و در نماز صبح شراب خورد و دو رکعت را چهار رکعت خواند)
حدثنا سعيد قال: نا عيسى بن يونس، عن الأعمش، عن إبراهيم، عن علقمة، قال: کنا في جيش في أرض الروم، ومعنا حذيفة بن اليمان، وعلينا الوليد بن عقبة ، فشرب الخمر
علقمه مي گويد : در سپاهي در روم بوديم و حذيفه بن يمان همراه ما بود و وليد بن عقبه فرمانده ما بود و شراب نوشيد.سنن سعيد بن منصور ، ج 2 ص 235 رقم 2501

 




 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تحريف روايت:
عين همين داستان را أبو بکر بن أبي شيبة در المصنف خودش آورده بود،اما با اين تفاوت که نام صحابي جليل القدر شراب خوار،وليدبن عقبه را حذف و به جاي آن،"مردي از قريش" نوشتند! تا مبادا بدعت عدالت صحابه،خدشه دار شود
حدثنا أبو بکر قال: حدثنا عيسى بن يونس، عن الأعمش، عن إبراهيم، عن علقمة، قال: غزونا أرض الروم ومعنا حذيفة وعلينا رجل من قريش!! فشرب الخمر





 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

3- تحريف شيخ وهابي ابن غنيمان در مورد حديث ثقلين که در صحيح مسلم وارد شده است

شيخ وهابي، عبد الله بن محمد الغنيمان در کتابش السبائک الذهبية بشرح العقيدة الواسطية،در روز روشن بر صحيح مسلم دروغ مي بندد و حديث معروف ثقلين را تحريف مي کند
تحريفات انجام شده توسط اين دروغ پرداز وهابي:
1-داخل کردن گريه ابوبکر در متن روايت،در حالي که در روايت صحيح مسلم، اسمي از ابوبکر نيست!
2- آوردن کتاب الله و سنتي در کتابش،در صورتي در متن روايت صحيح مسلم،اهل بيتي هست و نه سنتي!!
3-مي گويد:در صحيح مسلم امده: أليست أزواجه من أهل بيته؟ قال: بلى، قال: وأهل بيته الذين حرمت عليهم الصدقة.
آيا زن هاي پيامبر(ص)جز اهل بيت هستند؟(زيدبن ارقم)گفت:بله!!اهل بيت آنهايي هستند که صدقه بر آنان حرام است!! راحت بر صحيح مسلم دروغ مي بندد،اين در حالي است که در صحيح مسلم چيزي ديگر آمده و گفته: نساؤه من أهل بيته ولکن أهل بيته من حُرِمَ الصدقة بعده.زنان پيامبر از اهل بيت او هستند،اما  اهل بيت منظور در اينجا کساني هستند که صدقه بر آنها حرام است!(و نه زن هاي پيامبر)
و در ادامه و در روايت بعدي،زيدبن ارقم مي گويد:نه قسم به خدا که زنان پيامبر جز اهل بيت نيسنتد!
لا وأيم الله، إنَّ المرأة تکون مع الرجل العصر من الدهر، ثمَّ يطلِّقها فترجع إلى أبيها وقومها، أهل بيته أصله وعصبته الذين حُرِموا الصدقة بعده،نه قسم به خدا زنان پيامبر جز اهل بيت او نيستند،همسر يک مرد از اهل بيت آن به حساب نمي آيد زيرا چه بسا زني با مردي يک عمر زندگي مي کند ولي در آخر عمر طلاق گرفته و به خانه پدرش رفته و جزء اهل بيت پدر محسوب مي شود.اهل بيت منظور،آنهايي هستند که صدقه بر آنها حرام است
اين هم تصاوير خدمت شما و خيانت اين شيخ وهابي

السبائک الذهبية بشرح العقيدة الواسطية










صحيح مسلم








 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
4- اين بار تحريف توهين و جسارت معاويه به اميرالمومنين عليه السلام

روايتي را جناب ابن ابي شيبه-استاد بخاري-در المصنف خودش مي آورد که:معاويه در حضور سعدبن ابي وقاص،به علي جسارت و اهانت کرد و سعد غضبناک شد! اما جناب الحافظ العلاّمة ابن أبي عاصم ، صاحبُ کتاب السنة،همين روايت را مي آورد اما ايشان نيز،مانند ديگر علماي مکتب سقيفه،قيچي معروف را به دست گرفته و آنجايي که معاويه به برادر رسول الله ص،جسارت و اهانت کرده را از روايت کلا حذف مي کند تا شايد بدعت عدالت صحابه،خدشه دار نشود!
روايت ابن ابي شيبه که معاويه به اميرالمومنين عليه السلام،جسارت و اهانت مي کند:
32676-حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ، عَنْ مُوسَى بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَابِطٍ، عَنْ سَعْدٍ، قَالَ: قَدِمَ مُعَاوِيَةُ فِي بَعْضِ حَجَّاتِهِ، فَأَتَاهُ سَعْدٌ فَذَکَرُوا عَلِيًّا، فَنَالَ مِنْهُ مُعَاوِيَةُ فَغَضِبَ سَعْدٌ فَقَالَ: تَقُولُ هَذَا الرَّجُلُ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: ;لَهُ ثَلَاثُ خِصَالٍ لَأَنْ تَکُونَ لِي خَصْلَةٌ مِنْهَا أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ الدُّنْيَا وَمَا فِيهَا; وَسَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ:;مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ; وَسَمِعْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي وَسَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ رَجُلًا يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَه المصنف ابن ابي شيبه ج10 ص482 ح32676
معاويه در بعضي از سفرهاي حجش باز مي گشت ؛ سعد به نزد او آمد ؛ پس سخن از علي پيش آمد و معاويه به علي جسارت کرد،پس سعد غضبناک شد و گفت:در مورد مردي چنين جسارت مي کني که از رسول خدا درباره او سه چيز شنيدم که اگر يکي از آنها از من بود،از دنيا و مافيها براي من محبوب تر بود،اينکه پيامبر فرمود:مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ الي آخر...


 

 

تحريف روايت به دست جناب علامه ابن ابي عاصم و حذف توهين و جسارت معاويه به اميرالمومنين(عليه السلام):
ثنا أَبُو بَکْرٍ - يعني ابن أبي شيبة - ، وَأَبُو الرَّبِيعِ، قَالَا: ثنا أَبُو مُعَاوِيَةَ،عَنِ الشَّيْبَانِيّ{وهو موسي بن مسلم} ِ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَابِطٍ، قَالَ: قَدِمَ مُعَاوِيَةُ فِي بَعْضِ حَجَّاتِهِ، فَأَتَاهُ سَعْدٌ!!!!!!!!!!!!؟؟؟، فَقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ فِي عَلِيٍّ ثَلَاثَ خِصَالٍ، لَأَنْ يَکُونُ لِي وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ الدُّنْيَا وَمَا فِيهَا. سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: ;مَنْ کُنْتُ مَوْلَاه; ، ;وَأَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى، وَلَأُعْطِيَنَّ الرَّايَة...معاويه در بعضي از سفرهاي حجش باز مي گشت ؛ سعد به نزد او آمد ؛ !؟!؟!!..... و گفت:از رسول خدا درباره او سه چيز شنيدم که اگر يکي از آنها از من بود،از دنيا و مافيها براي من محبوب تر بود....الي آخر.السنه الامام ابن ابي عاصم ج1ص920 ح1421



وحسبنا الله ونِعــم الوکـيــل...

 

5- تحريف أبيات فضل بن عباس در فضيلت اميرالمومنين عليه السلام که در پاسخ به وليد بن عقبة سروده بود

ألا إن خير الناس بعد محمد ... وصي النبي المصطفى عند ذي الذکر
وأول من صلى وصنو نبيه ... وأول من أردى الغواة لدى بدر

نوع تحريف : تغيير قول فضل بن عباس از ( بعد محمد) به ( بعد ثلاثة)!!
تاريخ طبري:ابيات فضل بن عباس در فضيلت اميرالمومنين علي(جان هاي ما به فداي او) که بهترين مردم بعد از پيامبرص،و وصي او و...علي ع است.



تاريخ ابن اثير:همان ابيات فضل بن عباس را از تاريخ طبري نقل مي کند،اماابن اثير  زحمت مي کشند و (بعد محمد) را به (بعد ثلاثه) تغيير مي دهند!يعني اينکه علي ع بهترين و برترين فرد بعد از پيامبرص هست،را تغيير مي دهد و به دروغ چنين آورده که گويا فضل بن عباس گفته:علي ع،بهترين و برترين فرد امت،بعد از سه نفر(ابوبکر و عمر و عثمان) هست.ماشاءالله به اين مکتب،که تو گويي کاري و هدفي جز فريب عوام و دشمني با اميرالمومنين عليه السلام ندارند.
اگر دقت کنيد،محقق کتاب تاريخ ابن اثير،در پاورقي چنين آورده که:طبري گفته:بعد محمد...



6- حذف نام اميرالمومنين ع در قضيه مباهله!
ابن قيم،شاگرد ابن تيميه،که در اين شبکه هاي وهابي،بسيار تبليغ کتب او را مي کنند و گاها به آرا و فتاوي او،استناد مي کنند و مي گويند:ابن قيم چنين گفت ابن قيم چنان گفت،در کتاب خود،جلاء الافهام،وقتي قضيه مباهله را نقل مي کند،نام علي عليه السلام را حذف مي کند،که تو گويي صحابي با نام علي ع اصلا وجود خارجي ندارد!! با اينکه اجماع علماي اسلام،از شيعه و سني، اتفاق دارند که يکي از کساني که همراه حضرت رسول(ص) در قضيه مباهله بود،علي عليه السلام بود،همراه حسن و حسين(عليهما السلام) و فاطمه(عليها السلام).
کتاب جلاء الافهام في فضل الصلاه والسلام على خير الانام
تاليف الامام ابي عبد الله ابن قيم الجوزية
تحقيق زائد بن احمد النشيري
تمويل مؤسسه سليمان بن عبد العزيز الراجحي الخيريه
ص299
ولما انزل الله سبحانه وتعالى ايه المباهله ( فمن حاجک فيه من بعد ماجاءک من العلم فقل تعالواندع ابناءناوابناءکم ) دعا النبي فاطمه وحسنا وحسينا وخرج للمباهله.هنگامي که خداوند،آيه مباهله را نازل کرد،پيامبرص،حسن و حسين و فاطمه س را با خود براي مباهله برد!!


 


قال الحاکم : وقد تواترت الأخبار في التفاسير ، عن عبد الله بن عباس ، وغيره أن رسول الله صلى الله عليه وسلم أخذ يوم المباهلة بيد علي ، وحسن ، وحسين وجعلوا فاطمة وراءهم ، ثم قال : " هؤلاء أبناؤنا وأنفسنا ونساؤنا ، فهلموا أنفسکم وأبناءکم ونساءکم ( ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الکاذبين ) "
الکتاب: معرفة علوم الحديث
المؤلف: أبو عبد الله الحاکم محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدويه بن نُعيم بن الحکم الضبي الطهماني النيسابوري المعروف بابن البيع (المتوفى: 405هـ)
المحقق: السيد معظم حسين
الناشر: دار الکتب العلمية - بيروت
الطبعة: الثانية، 1397هـ - 1977م
ص 50

7-تغيير "واتخذوها قبلة ومسجدا" به " واتخذوها قبة ومسجدا"
 کتاب فتح الباري شرح صحيح بخاري حافظ ابن رجب،در دو چاپ متفاوت،با هم فرق دارند!!
روايتي را اهل سنت از پيامبرص نقل کرده اند که ايشان فرمود:لعن الله اليهود اتخذوا قبور انبيائهم مساجد. لعنت خدا بر يهود باد! قبور پيامبرانشان را مسجد قرار دادند.
در چاپ دار ابن الجوزي،چنين آمده که:پيامبرص نهي کرد و برحذر داشت صحابه و ساير امت را از اينکه مانند امت هاي قبل،بر قبور انبياء نماز خوانده و قبور انبياء را قبله و مسجد قرار دهند.(به معني:بت قرار دادن يا قبله قرار دادن قبور، زيرا يهود و نصاري چنين مي کردند-هرچند قرآن صراحت دارد که يهود انبيا را مي کشتند،حال ما نمي دانيم چطور يک دفعه محب انبيا شدند و بارگاه براي آنها درست کردند-. اما نه حرمت ساختن مسجد بر فراز قبرها يا کنار آنها که وهابيت به اين بهانه،جان و مال و ناموس مسلمانان را هدر دانستند)
...يحذر أصحابه وسائر أمته من سوء صنيع الأمم قبلهم الذين صلوا في قبور أنبيائهم ، واتخذوها قبلة ومسجدا...
اما در چاپ مکتبة الغرباء / المملکة العربية السعودية،اين مطلب را تحريف کردند و (قبله) را به (قبه) تغيير دادند(چون وهابيون،ساخت قبه بر روي قبر را بدون هيچ دليلي،حرام مي دانند،به اين خاطر مثل هميشه،به احاديث رسول الله ص، در منابع اهل سنت،حمله کردند و آنها را تحريف کردند تا به اين وسيله،به هدف پليد و شيطاني خود برسند)
فتح الباري حافظ ابن رجب،
چاپ دار ابن جوزي(قبل از تحريف-ما دراينترنت گشتيم و فايل pdf فتح الباري ابن رجب چاپ دارابن جوزي را پيدا نکرديم،لذا از نرم افزار مکتبه شامله که ساخت خود اهل سنت هم هست، اين متن را نشان داديم)
 
 


فتح الباري حافظ ابن رجب،چاپ مکتبة الغرباء سعودي(بعد از تحريف)

 



(حيله ايي که وهابيون به کار مي برند اين است که اول مي آيند خود متن را تحريف مي کنند و در پاورقي مي نويسند که قبلا چه بود!! مدتي که گذشت و کسي صدايش در نيامد،خود پاورقي را هم حذف مي کنند -مانند بلايي که بر سر کتاب جناب صابوني آوردند که اين عالم اهل سنت به زيارت قبر پيامبرص رفته بود،اما اول آمدند،زيارت قبرنبي را از کتاب حذف و به جاي آن،زيارت مسجد نبي نوشتند و در پاورقي همان کتاب نوشتند که:بله اشتباه کرده که به زيارت قبر نبي رفته،چون اين کار شرک است!! بعد از مدتي،همان پاورقي را هم حذف کردند و زيارت قبر نبي توسط يک عالم اهل سنت،کلا حذف شد!)

8- تحريف شراب خواري معاويه
در تاريخ دمشق و مسنداحمدبن حنبل،روايتي هست که معاويه،خال المومنين آقايان،شراب خورده،اما در المصنف ابن ابي شيبه،همان روايت با همان سند  تحريف شده!
روايت مسنداحمدبن حنبل:
22941 - حَدَّثَنَا زَيْدُ بْنُ الْحُبَابِ حَدَّثَنِي حُسَيْنٌ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ بُرَيْدَةَ قَالَ دَخَلْتُ أَنَا وَأَبِي عَلَى مُعَاوِيَةَ فَأَجْلَسَنَا عَلَى الْفُرُشِ ثُمَّ أُتِينَا بِالطَّعَامِ فَأَکَلْنَا ثُمَّ أُتِينَا بِالشَّرَابِ فَشَرِبَ مُعَاوِيَةُ ثُمَّ نَاوَلَ أَبِي ثُمَّ قَالَ مَا شَرِبْتُهُ مُنْذُ حَرَّمَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ مُعَاوِيَةُ کُنْتُ أَجْمَلَ شَبَابِ قُرَيْشٍ وَأَجْوَدَهُ ثَغْرًا وَمَا شَيْءٌ کُنْتُ أَجِدُ لَهُ لَذَّةً کَمَا کُنْتُ أَجِدُهُ وَأَنَا شَابٌّ غَيْرُ اللَّبَنِ أَوْ إِنْسَانٍ حَسَنِ الْحَدِيثِ يُحَدِّثُنِي
عبدالله بن بريده مي گويد:من و پدرم بر معاويه داخل شديم، او دستور داد طعام آوردند ميل کرديم سپس مشروب آوردند و معاويه تناول کرد و به پدرم نيز تعارف کرد. پدرم گفت: از آن روزي که پيامبر اکرم(ص) آن را حرام کرده من ان را نياشاميدم! مسنداحمدبن حنبل ح22941 موسسه الرساله




جناب ابن ابي شيبه-استاد بخاري-زحمت کشيدند و بزرگواري کردند روايت را تحريف کردند و آنجايي که معاويه به پدر عبدالله بن بريده شراب تعارف کرد و گفت:از آن روزي که پيامبر اکرم(ص) آن را حرام کرده من ان را نياشاميده ام را حذف نمودند.
31201- حَدَّثَنَا زَيْدُ بْنُ الْحُبَابِ ، عَنْ حُسَيْنِ بْنِ وَاقِدٍ ، قَالَ : حدَّثَنَا عَبْدُ اللهِ بْنُ بُرَيْدَةَ ، قَالَ : دَخَلْت أَنَا وَأَبِي عَلَى مُعَاوِيَةَ فَأَجْلَسَ أَبِي عَلَى السَّرِيرِ وَأُتِيَ بِالطَّعَامِ فَطَعِمنَا وَأَتَى بِشَرَابٍ فَشَرِبَ ،!؟؟!؟!!!؟!؟ فَقَالَ مُعَاوِيَةُ : مَا شَيْءٌ کُنْت أَسْتَلِذُّهُ وَأَنَا شَابٌّ فَآخُذُهُ الْيَوْمَ إلاَّ اللَّبَنَ ، فَإِنِّي آخُذُهُ کَمَا کُنْت آخُذُهُ قَبْلَ الْيَوْمِ ، وَالْحَدِيثَ الْحَسَنَ.
جناب ابن ابي شيبه،پس اين جمله را چه کار کرديد!؟"ثم ناول أبى ثم قال ما شربته منذ حرمه رسول الله"

 



9- تحريف روايات آتش زدن بيت فاطمه(س)توسط عمربن الخطاب
در کتاب المصنف ابن ابي شيبه-شيخ و استاد بخاري-چنين آمده:
38200- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بِشْرٍ ، حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللهِ بْنُ عُمَرَ ، حَدَّثَنَا زَيْدُ بْنُ أَسْلَمَ ، عْن أَبِيهِ أَسْلَمَ ؛ أَنَّهُ حِينَ بُويِعَ لأَبِي بَکْرٍ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم ، کَانَ عَلِيٌّ وَالزُّبَيْرُ يَدْخُلاَنِ عَلَى فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم ، فَيُشَاوِرُونَهَا وَيَرْتَجِعُونَ فِي أَمْرِهِمْ ، فَلَمَّا بَلَغَ ذَلِکَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ خَرَجَ حَتَّى دَخَلَ عَلَى فَاطِمَةَ ، فَقَالَ : يَا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم ، وَاللهِ مَا مِنْ الْخَلْقِ أَحَدٌ أَحَبَّ إِلَيْنَا مِنْ أَبِيک ، وَمَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ إِلَيْنَا بَعْدَ أَبِيک مِنْک ، وَأَيْمُ اللهِ ، مَا ذَاکَ بِمَانِعِيَّ إِنَ اجْتَمَعَ هَؤُلاَءِ النَّفَرُ عِنْدَکِ ، أَنْ آمُرَ بِهِمْ أَنْ يُحَرَّقَ عَلَيْهِمَ الْبَيْتُ.
قَالَ : فَلَمَّا خَرَجَ عُمَرُ جَاؤُوهَا ، فَقَالَتْ : تَعْلَمُونَ أَنَّ عُمَرَ قَدْ جَاءَنِي ، وَقَدْ حَلَفَ بِاللهِ لَئِنْ عُدْتُمْ لَيُحَرِّقَنَّ عَلَيْکُمَ الْبَيْتَ ، وَأَيْمُ اللهِ ، لَيَمْضِيَنَّ لِمَا حَلَفَ عَلَيْهِ ، فَانْصَرِفُوا رَاشِدِينَ ، فَرُوْا رَأْيَکُمْ ، وَلاَ تَرْجِعُوا إِلَيَّ ، فَانْصَرَفُوا عنها ، فَلَمْ يَرْجِعُوا إِلَيْهَا ، حَتَّى بَايَعُوا لأَبِي بَکْرٍ.

هنگامى که مردم با ابى بکر بيعت کردند، على و زبير در خانه فاطمه (سلام الله عليها) به گفتگو و مشاوره مى پرداختند و اين مطلب به عمر بن خطاب رسيد. او به خانه فاطمه (سلام الله عليها) آمد و گفت: اى دختر رسول خدا! محبوب ترين فرد براى ما پدر تو است و بعد از پدر تو، خود تو!!! ولى سوگند به خدا اين محبت مانع از آن نيست که اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند. اين جمله را گفت و بيرون رفت، وقتى على (عليه السلام) و زبير به خانه بازگشتند، دختر پيامبر به على (عليهم السلام) و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شما بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام مى دهد!
المصنف ابن ابي شيبه ج13 ص201 ح38200 ناشر:الفاروق الحديثه


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


عين همين روايت در کتاب فضائل الصحابة أحمد حنبل هم هست.سند هم همان سند است.
اما با اين تفاوت که تهديد به آتش زدن خانه دختر پيامبرص را کامل حذف مي کنند!

532 - حدثنا محمد بن إبراهيم قثنا أبو مسعود قال نا معاوية بن عمرو قثنا محمد بن بشر عن عبيد الله بن عمر عن زيد بن اسلم عن أبيه قال : لما بويع لأبي بکر بعد النبي صلى الله عليه و سلم کان علي والزبير بن العوام يدخلان على فاطمة فيشاورانها فبلغ عمر فدخل على فاطمة فقال يا بنت رسول الله ما أحد من الخلق أحب إلينا من أبيک وما أحد من الخلق بعد أبيک أحب إلينا منک وکلمها فدخل علي والزبير على فاطمة فقالت انصرفا راشدين فما رجعا إليها حتى بايعا
هنگامى که مردم با ابى بکر بيعت کردند، على و زبير در خانه فاطمه (سلام الله عليها) به گفتگو و مشاوره مى پرداختند و اين مطلب به عمر بن خطاب رسيد. او به خانه فاطمه (سلام الله عليها) آمد و گفت: اى دختر رسول خدا! محبوب ترين فرد براى ما پدر تو است و بعد از پدر تو، خود تو! و يک چيزي به او گفت!!!! فضائل الصحابة أحمد حنبل ج1 ص364 ح532 مؤسسة الرسالة

 



 

تا اينجا ديديم که:در مصنف ابن أبي شيبة چنين بود:
وأيم الله ما ذاک بمانعي إن اجتمع هؤلاء النفرعندک،إنأمرتهم أن يحرق عليهم البيت
ولى سوگند به خدا اين محبت مانع از آن نيست که اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند.
و به کل در کتاب(فضائل الصحابة)احمدبن حنبل،اين مطلب حذف شد و به جاي آن نوشتند:
وکلمها !! و يک چيزي به فاطمه س گفت!!
آيا قضيه به اينجا ختم مي شود!!
نخير
بلکه همين تحريف أيضاً در کتاب الاستيعاب لابن عبد البر تکرار مي شود

حدثنا محمد بن أحمد ، حدثنا محمد بن أيوب ، حدثناأحمد بن عمرو البزار ، حدثنا أحمد بن يحيى ،حدثنامحمد بن نسير [بشر] ، حدثنا عبد الله [عبيدالله] بن عمر ،عن زيد بن أسلم،عن أبيه، أن عليا والزبير کانا حين بويع لأبي بکر يدخلان على فاطمة فيشاورانها ويتراجعان في أمرهم فبلغ ذلک عمر، فدخل عليها عمر، فقال: يابنت رسول الله والله ما کان من الخلق أحد أحب إلينا من أبيک وما أحد أحب إلينا بعده منک، ولقد بلغني أن هؤلاء النفر يدخلون عليک ولئن بلغني لأفعلن ولأفعلن !!
ثم خرجو جاءوها ، فقالت لهم: إن عمر قد جاءني وحلف لئن عدتم ليفعلن ، وأيم الله ليفينَّ بها.

علي (عليه السلام) و زبير هنگامي که با ابوبکر بيعت مي‏شد، به خان? فاطمه (سلام الله عليها) رفت و آمد کرده و با او در اين زمينه به مشورت مي‏پرداختند. چون خبر رفت و آمد آنان به گوش عمر رسيد، نزد فاطمه (سلام الله عليها) آمد و گفت: اي دختر رسول خدا! کسي محبوبتر از پدر تو براي ما نيست، همچنان که پس از رسول خدا، تو از ديگران نزد ما محبوبتري. به من خبر رسيده که آنان به خانه شما وارد مي‏شوند. اگر بار ديگر چنين خبري به من برسد، چنين و چنان خواهم کرد! سپس خانه را ترک گفت و پس از رفتن او علي و زبير وارد خانه شدند، پس فاطمه (سلام الله عليها) به ايشان گفت: عمر به نزد من آمد و قسم خورد که اگر دوباره به اينجا آمديد قسم به خداوند که چنين و چنان مي کنم. و قسم به خدا که وي چنين و چنان خواهد کرد!!
الاستيعاب ، ج 3 ، ص 975 ، ناشر: دار الجيل، بيروت

 



 

 

طبعا سند همان سند است.
لکن تهديد به آتش زدن که در مصنف ابن أبي شيبة بود و در فضائل الصحابه احمدحنبل،به جاي آن،نوشتند:
وکلمها!
در اينجا تهديد به آتش زدن را تغيير دادند و به جاي آن نوشتند: لأفعلن ولأفعلن.چنين و چنان مي کنم!

حسبناالله و نعم الوکيل

9- تغيير حديث سفينه نوح،از اهل بيت به السنه!!

رسول خداص و اميرمومنان ع ،بارها فرموده اند:که مثل ما اهل بيت،به مثل کشتي نوح است،هرکس بر آن سوار شود(چنگ بزند) نجات مي يابد و هرکس از آن تخلف کند،غرق وهلاک مي شود!به اين روايت از اميرالمومنين در منابع اهل سنت ،دقت کنيد:
32115 حَدَّثَنَا مُعَاوِيَةُ بْنُ هِشَامٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَمَّارٌ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنِ الْمِنْهَالِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَارِثِ، عَنْ عَلِيٍّ، قَالَ:
إنَّمَا مَثَلُنَا فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ کَسَفِينَةِ نُوحٍ وَکَبَابِ حِطَّةٍ فِي بَنِي إسْرَائِيلَ.

از علي عليه السلام نقل شده است که فرمود:
مَثَل ما در اين امت، همانند کشتي نوح و همانند دروازه حطه در بني اسرائيل است.

إبن أبي شيبة الکوفي، ابوبکر عبد الله بن محمد (متوفاى235 هـ)، الکتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 6، ص372، تحقيق: کمال يوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.
روايت 100درصد صحيح است.اگر وهابيون جرات دارند بيايند و بر سند اين روايت،اشکالي بگيرند.تمام روات بر مبناي اهل سنت،ثقه هستند

سبحان الله، ببينيد که چگونه عبارت "اهل بيت" را از حديث حذف و به جاي آن،"السنه"يعني سنت! مي گذارند!
قول مالک بن انس : السنة سفينة نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق
حديث نبي (صلى الله عليه وآله) :
انما مثل أهل بيتي فيکم کمثل سفينة نوح من رکبها نجا ومن تخلف عنها غرق



 


سبحان الله.اين قوم،حديث مالک بن انس را  گرفتند،اما حديث رسول خداص را ترک کردند!
مثل أهل بيتي مثل سفينة نوح، من رکبها نجا، و من تخلف عنها غرق
راوي: عبدالله بن عباس وأبو ذر وعبدالله بن الزبير محدث: السيوطي - مصدر: الجامع الصغير - رقم: 8162
خلاصة حکم : حسن
مثل أهل بيتي فيکم کمثل سفينة نوح في قوم نوح من رکبها نجا ومن تخلف عنها هلک ومثل باب حطة في بني إسرائيل
راوي: أبو ذر الغفاري محدث: السخاوي - المصدر: البلدانيات - رقم: 186
خلاصة حکم : حسن

ما در همين نرم افزار مکتبه شامله سرچ ساده ايي زديم و چيزي حدود 350 جاي مختلف از منابع حديثي اهل سنت،اين روايت را پيدا کرديم.
فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ قَوْلاً غَيرَْ الَّذِى قِيلَ لَهُمْ فَأَنزَلْنَا عَلىَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ رِجْزًا مِّنَ السَّمَاءِ بِمَا کاَنُواْ يَفْسُقُونَ.بقره 59
اما افراد ستمگر، اين سخن را که به آنها گفته شده بود، تغيير دادند (و به جاى آن، جمله استهزا آميزى گفتند) لذا بر ستمگران، در برابر اين نافرمانى، عذابى از آسمان فرستاديم.

10-تحريف ناسزاگويي به اميرالمومنين عليه السلام!

به اين روايت که در المصنف ابن ابي شيبه آمده دقت کنيد:
32766- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُصْعَبٍ , عَنِ الأَوْزَاعِيِّ , عَنْ شَدَّادٍ أَبِي عَمَّارٍ , قَالَ : دَخَلْتُ عَلَى وَاثِلَةَ , وَعِنْدَهُ قَوْمٌ فَذَکَرُوا عليا فَشَتَمُوهُ فَشَتَمَهُ مَعَهُمْ , فَقَالَ : أَلا أُخْبِرُک بِمَا سَمِعْت مِنْ رَسُولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم قُلْتُ : بَلَى , قَالَ : أَتَيْتُ فَاطِمَةَ أَسْأَلُهَا عَنْ عَلِيٍّ , فَقَالَتْ : تَوَجَّهَ إِلَى رَسُولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم فَجَلَسَ , فَجَاءَ رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم وَمَعَهُ عَلِيٌّ وَحَسَنٌ وَحُسَيْنٌ ...الخ.
شداد ابو عمار گفت: نزد واثله رفتم و نزد او گروهي بودند که علي را دشنام مي دادند، من نيز دشنام دادم، پس گفت: آيا به تو خبر ندهم آنچه را که از رسول الله ديدم؟ گفتم: آري . گفت: نزد فاطمه رفتم و از او علي را پرسيدم، گفت: او نزد پيامبر خدا رفته است، پس نشستم و منتظر شدم تا اينکه پيامبر خدا آمد و علي و حسن و حسين با او بودند...مصنف ابن ابي شيبه ج10ص489 ح32766



 

 

همين روايت،با همين سند از شدادبن ابي عمار،در مسنداحمدبن حنبل موجود است،اما با اين تفاوت که جناب احمد حنبل-امام اهل سنت-يا پسرش و شايد هم علماي وهابي،بزرگواري کردند،زحمت کشيدند روايت را قيچي و تحريف نموده و آنجايي که راوي مي گويد:همه به علي ع فحش مي دادند و من هم شروع کردم به علي ع فحش دادم را حذف نمودند!!
16988 - حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُصْعَبٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْأَوْزَاعِيُّ عَنْ شَدَّادٍ أَبِي عَمَّارٍ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى وَاثِلَةَ بْنِ الْأَسْقَعِ وَعِنْدَهُ قَوْمٌ فَذَکَرُوا عَلِيًّا !!!! فَلَمَّا قَامُوا قَالَ لِي أَلَا أُخْبِرُکَ بِمَا رَأَيْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قُلْتُ بَلَى...الخ.
شداد ابو عمار گفت: نزد واثله رفتم و نزد او گروهي بودند که از علي ع ياد مي کردند!!! پس چون آنان رفتند به من گفت: آيا به تو خبر ندهم آنچه را که از رسول الله ديدم؟ گفتم: آري..تا آخر.
مسنداحمد ج28ص195 ح16988 موسسه الرساله



 

جناب احمدبن حنبل ببخشيد،روايت که همان روايت است،پس ناسزاگويي آن عده به اميرالمومنين ع را چه کرديد؟!!

حسبناالله و نعم الوکيل

 

11- تحريف روايت مهدي عليه السلام

حافظ أبي عبد الله نعيم بن حمَّاد شيخ و استاد بخاري در کتاب " الفتن" مي گويد :
عن ابن سيرين قيل له المهدي خير أو أبو بکر وعمر رضي الله عنهما ؟ قال هو أخبر منهما ويعدل بنبي .
به ابن سيرين گفته شد : مهدي(عليه السلام) بهتر و برتر است يا ابي بکر و عمر ؟
ابن سيرين پاسخ داد : او (مهدي عليه السلام) از هر دوي آنها بهتر و برتر است و معادل يک پيامبر مي باشد .

کتاب الفتن ، ص 356 ح1027


 

جناب سيوطي نيز در کتاب " العرف الوري في اخبار المهدي " شبيه همين روايت را چنين آورده و مي گويد:
وأخرج (ک) أيضا من طريق ضمرة [عن ابن شوذب] عن محمد بن سيرين: ((أنه ذکر فتنة تکون , فقال: إذا کان ذلک فاجلسوا في بيوتکم حتى تسمعوا على الناس بخير من أبي بکر وعمر رضى الله عنهما , قيل: [يا أبا بکر] خير من أبي بکر وعمر؟ ,قال: قد کان يفضل على بعض [الأنبياء] .
قلت: هذا إسناد صحيح

ضمره نقل مي کند که ابن سيرين بيان کرد فتنه اي اتفاق مي افتد و گفت : پس هر وفت آن فتنه اتفاق افتاد ، در خانه تان بنشينيد تا اينکه صداي کسي را بشنويد که از ابي بکر و عمر بهتر و برتر است .
گفته شد : اي ابابکر ! آيا او از ابوبکر و عمر بهتر است ؟
ابن سيرين گفت : او بر بعضي از انبياء نيز برتري دارد .(سيوطي) مي گويم : سند اين روايت صحيح است .

العرف الوردي في أخبار المهدي ، ص 118،دارالکتب العلميه - بيروت - لبنان
اما جناب علامه حسين بن محمد بن الحسن الديار بکري همين روايت را از نعيم حماد نقل مي کند،اما دستان امانت دار ايشان،قسمت آخر روايت را تحريف مي کند و عبارت"مهدي(ع) معادل يک پيامبر مي باشد" را حذف مي کند!!



12- تحريف کلام ابن تيميه توسط يک عالم وهابي

از قديمي ها يک ضرب المثل شنيده بوديم که مي گفتند:دزد اگر از دزد، دزدي کنه،شاه دزده!!
حال،ابن تيميه که خود امام و پرچم دار دروغ گويي و افترا زني هست،شخص ديگري پيدا شده که دست او را از پشت بسته و حتي کلام ابن تيميه را هم تحريف و قيچي کرده!! دقت کنيد:
ابن تيميه امام ناصبي ها،در کتاب خود،منهاج السنه! چنين آورده:
أن الله قد اخبر انه سيجعل للذين آمنوا و عملوا الصالحات ودا و هذا وعد منه صادق و معلوم أن الله قد جعل للصحابة مودة في قلب کل مسلم لا سيما الخلفاء رضي الله عنهم لا سيما أبو بکر و عمر فان عأمة الصحابة و التابعين کانوا يودونهما و کانوا خير القرون
و لم يکن کذلک علي فان کثيرا من الصحابة و التابعين کانوا يبغضونه و يسبونه و يقاتلونه

خداوند خبر داده است: «مسلّماً کسانى که ايمان آورده و کارهاى شايسته انجام داده‏اند، خداوند رحمان محبّتى براى آنان در دلها قرار مى‏دهد!» و روشن است که خداوند محبت صحابه را در دل هر مسلمانى قرار داده است؛ به ويژه خلفا و به ويژه ابوبکر و عمر؛ چرا که تمام صحابه و تابعين اين دو نفر را دوست داشتند و (آن زمان) بهترين قرن‌ها بود. اما در باره على اين چنين نبود؛ زيرا بسيارى از صحابه و تابعين بغض على را در دل داشتند، او را فحش و ناسزا گفته و با او مى‌جنگيدند.
منهاج السنة النبوية ،ج 7 ص 137 - 138  (براي ديدن تصوير در اندازه واقعي بر روي آن کليک کنيد)


دکتر ناصر بن علي الشيخ در کتابش عقيدة أهل السنة والجماعة في الصحابة الکرام، مطلبي را از ابن تيمية نقل مي کند،اما چه نقل کردني؟!خيلي راحت به ابن تيميه دروغ مي بندد! دقت کنيد:
أن الله ـ تعالى ـ أخبر أنه سيجعل للذين آمنوا وعملوا الصالحات وداً وهذا وعد منه صادق والله لا يخلف الميعاد فقد جعل للصحابة رضي الله عنهم الود في قلوب جماهير المسلمين ولا سيما الخلفاء رضي الله عنهم ولا سيما أبو بکر وعمر وعلي رضي الله عنه!!!
خداوند خبر داده است: «مسلّماً کسانى که ايمان آورده و کارهاى شايسته انجام داده‏اند، خداوند رحمان محبّتى براى آنان در دلها قرار مى ‏دهد!»(و خداوند خلف وعده نمي کند) و روشن است که خداوند محبت صحابه را در دل هر مسلمانى قرار داده است؛به ويژه خلفا و به ويژه ابوبکر و عمر و علي رضي الله عنه.!!!
الکتاب : عقيدة أهل السنة والجماعة في الصحابة الکرام رضي الله عنهم ج2ص572 الفصل الأول: خلافة الصديق رضي الله عنه،المبحث الخامس: ذکر بعض شبه الشيعة الإمامية في أن الخليفة بعد وفاة النبي صلى الله عليه وسلم هو علي بن أبي طالب.الناشر : مکتبة الرشد، الرياض، المملکة العربية السعودية
الطبعة : الثالثة، 1421هـ/2000م

(اين کتاب را که چاپ عربستان سعودي هم هست،مي توانيد از اينجا دانلود کنيد:
http://www.arablib.com/harf?view=book&lid=3&rand1=OGVAT3k3eGlFQ25s&rand2=bnJ0MVJCUyZBKWxn

ابن تيميه با صراحت مي گويد:بسيارى از صحابه و تابعين بغض على را در دل داشتند، او را فحش و ناسزا گفته و با او مى‌جنگيدند،اما اين شاه دزد،کلام ابن تيميه را تحريف کرد و نوشت:ابن تيميه گفته:خداوند محبت صحابه را در دل هر مسلمانى قرار داده است؛به ويژه خلفا ابوبکر و عمر و علي رضي الله عنه

13- حذف پيشگويي رسول الله(ص) از کينه ها،خيانت ها و حيله هاي صحابه نسبت به اميرالمومنين(ع)

ابن عدي در الکامل چنين آورده:
أخبرنا الساجي ثنا محمد بن عبد الرحمن بن صالح حدثني أبى ثنا يحيى بن يعلى عن يونس بن خباب عن أنس بن مالک قال خرجت وعلي مع رسول الله صلى الله عليه وسلم
في حيطان المدينة فمررنا بحديقة فقال علي ما أحسن هذه الحديقة قال النبي صلى الله عليه وسلم حديقتک في الجنة أحسن منها حتى مر من تسع حدائق ويقول مثلها وجعل النبي صلى الله عليه وسلم يبکي فقال علي ما يبکيک قال ضغائن في صدور قوم لا يبدونها حتى يفقدوني

بيرون رفتم (من باعلي همراه رسول الله ص) در کوچه هاي شهر مدينه قدم مي زديم ،و به باغي نگاه مي کرديم،پس به باغي رسيديم،علي ع گفت:چه باغ زيباي ست اين باغ!:پيامبر(ص)فرمود:زيباست!وباغي زيبا تر از اين براي تودربهشت وجود دارد.همين طور تا نه باغ را ديديم و پيامبر هربار مثل همان مطلب را به علي مي گفت،پس پيامبر ص گريه کردند پس علي گفت: اي رسول خدا!چرا گريه مي کنيد؟فرمود: برخي از مردم (صحابه)، نسبت به تو کينه هايي در دل دارندکه پس ازمن آشکارش مي کنند.الکامل ابن عدي ج7ص2630 دارالفکر


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اما ابن ابي شيبه -يا شايد هم وهابيون- به خاطر فرط محبتي که به اهل بيت پيامبرص دارند،بلند شدند و قسمت آخر روايت را(که همان روايت با همان سند است) لطف کردند قيچي کردند و آن را از روايت حذف کردند!
حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ يَعْلَى , عَنْ يُونُسَ بْنِ خَبَّابٍ , عَنْ أَنَسٍ , قَالَ : خَرَجْت أَنَا وَعَلِيٌّ مَعَ رَسُولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم , فِي حوائط الْمَدِينَةِ , فَمَرَرْنَا بِحَدِيقَةٍ , فَقَالَ عَلِيٌّ : مَا أَحْسَنَ هَذِهِ الْحَدِيقَةَ يَا رَسُولَ اللهِ , قَالَ : فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم : حَدِيقَتُک فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا يَا عَلِي , حَتَّى مَرَّ بِسَبْعِ حَدَائِقَ , کُلُّ ذَلِکَ يَقُولُ عَلِيٌّ : مَا أَحْسَنَ هَذِهِ الْحَدِيقَةَ يَا رَسُولَ اللهِ , فَيَقُولُ : حَدِيقَتُک فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْ هَذِهِ.؟!؟!؟!؟!!
بيرون رفتم (من و علي همراه رسول الله ص) در کوچه هاي شهر مدينه قدم مي زديم ،و به باغي نگاه مي کرديم،پس به باغي رسيديم،علي ع گفت:چه باغ زيباي ست اين باغ!:پيامبر(ص)فرمود:زيباست!وباغي زيبا تر از اين براي تودربهشت وجود دارد.همين طور تا نه باغ را ديديم و پيامبر هربار مثل همان مطلب را به علي مي گفت....(اما جايي که حذف شده اينجاست)پس پيامبر ص گريه کردند پس علي گفت: اي رسول خدا!چرا گريه مي کنيد؟فرمود: برخي از مردم (صحابه)، نسبت به تو کينه هايي در دل دارندکه پس ازمن آشکارش مي کنند!!!!!!؟؟!؟!؟!؟.مصنف ابن ابي شيبه ج10ص492ح32709



 

اينکه روايت،صحيح هست يا حسن هست يا هرچه هست،موضوع بحث ما نيست و اصلا ارتباطي هم ندارد،بلکه هدف آن بود که شما مخاطب گرامي،با يکي ديگر از خيانت ها،دروغ ها و عوام فريبي هاي مکتب سقيفه آشنا شويد.

14-تحريف راي امام شافعي درباره معاويه در تفسير ابن کثير

آيا همه اهل سنت معاويه را به عنوان «خال المومنين» (‌دايي مومنان) ‌قبول دارند؟
اين عنواني است که ابن کثير در تفسير خود مي گويد:نظرات مختلف هستند و نظر شافعي اين است که نه،چنين گفته نمي شود
تفسير ابن کثير دمشقي - تفسير سوره احزاب ذيل آيه 6 جلد 3 صفحه 1634 دارالکتب الحديث - الطبقه الاولي
ولي از آنجايي که وجود حقايق سبب گرويدن حق جويان به سمت حقيقت مي شود ،‌بازهم ايادي شيطان اين مطلب را تحريف کردند ولذا در اين مورد کلمه «لا» را حذف کرده اند تا نشان دهند که شافعي موافق بوده است.
قبل از تحريف:«‌و هل يقال لمعاويه و امثاله خال المومنين؟ فيه قولان و نص الشافعي (رضي الله عنه) علي انه لا يقال ذلک
بعد از تحريف:«‌و هل يقال لمعاويه و امثاله خال المومنين؟ فيه قولان  و نص الشافعي (رضي الله عنه) علي انه !!! يقال ذلک!



 

بعد از تحريف:

 



15-حذف دو باب از صحيح بخاري!

تعليقات ابن باز بر صحيح البخاري تحت عنوان الحلل الإبريزية من التعليقات البازية على صحيح البخاري،چاپ دار التدمريةالرياض
همه مي دانند که دو باب در صحيح بخاري وجود دارد با نام:
(( باب مناقب علي بن أبي طالب القرشي الهاشمي أبي الحسن رضي الله عنه ))
و (( باب مناقب جعفر بن أبي طالب))

 
اما در فهرست صحيح البخاري با تعليقات ابن باز،اين دوباب اصلا وجود ندارد که تو گويي اصلا شخصي در تاريخ با نام علي بن ابيطالب وجود نداشته!!



16-حذف يک باب از کتاب کبائر ذهبي

از آنجايي که اجداد وهابيون-بني اميه-در گذشته،با اوليا خدا مي جنگيدند،و خودشان نيز در اين زمان با اولياءالله در جنگ هستند،لذا نتوانستند يک گناه کبيره ايي را با نام"اذيه اولياءالله" در کتاب کبائر ذهبي تحمل کنند و با وجود اينکه اين مطلب در چاپ هاي قديمي کتاب کبائر(گناهان کبيره)ذهبي وجود داشت،اما کلا آن را در چاپ هاي جديد،حذف کردند!(حتي به امام خود،ذهبي هم رحم نکردند)
چاپ قديم،قبل از تحريف:

چاپ جديد و تحريف شده:

 
17-تحريف روايت انا مدينه العلم و علي بابها

ابن تيميه در چند کتابش بيان نموده است که ترمذي اين روايت نبوي " انا مدينه العلم و علي بابها " را نقل کرده است.دقت کنيد:و حديث أنا مدينة العلم و علي بابها اضعف و أوهى و لهذا إنما يعد في الموضوعات و أن رواه الترمذي و ذکره ابن الجوزي و بين أن سائر طرقه موضوعة.منهاج السنة النبوية ، ج 7 ص 515 ،اسم المؤلف:  أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس ، دار النشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم

 
 
فقط ابن تيميه اين حرف را نزده،بلکه بسياري از بزرگان اهل سنت اين را گفته اندکه ترمذي روايت انا مدينه العلم و علي بابها ر ا در سنن خود آورده دقت کنيد:سيوطي در " تاريخ الخلفاء " ص 170   و ابن اثير جزري در ( جامع الاصول ) ج 8 ص 657  و نووي در " تهذيب الاسماء و اللغات " ج 1 ص 319 و باز سيوطي در کتاب " الحاوي للفتاوي " ج 2 ص 51 و ...متاسفانه با اينکه بزرگان اهل سنت گفته اند حديث انا مدينه العلم و علي بابها در ترمذي بوده،اما هم اکنون اين حديث در سنن ترمذي موجود نيست.!!!

به وهابيت تبريک عرض مي کنيم چون که دين ومذهبشان بر تحريف ودروغ و عوام فريبي بنا شده است.

 



برچسب‌ها:
روايت «وَأَنْتَ خَلِيفَتِي فِي كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي» با سند معتبر + تصوير كتاب
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, |
روايت «وَأَنْتَ خَلِيفَتِي فِي كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي» با سند معتبر + تصوير كتاب
گروه  

مقدمه:

يكي از ادله صريح بر خلافت و امامت بلا فصل امير مؤمنان حضرت علي بن ابي‌طالب عليهما السلام، روايت معروف فوق است كه در منابع اهل سنت با سند معتبر نقل شده است.

در اين مختصر روايت فوق را از كتاب «السنة» ابن ابي‌عاصم از منابع معتبر اهل سنت نقل كرده و تصحيح دوتن از محققان اين كتاب را ذكر كرده وسپس عكس كتابها را به نمايش مي‌گذاريم.

الف: نقل روايت با تحقيق الباني

ابن ابي‌عاصم شيباني يكي از علماي بزرگ اهل سنت متوفاي اواخر قرن سوم هجري، اين روايت را در كتاب «السنة» با سند معتبر ذيل نقل كرده است:

(986)- [1188] ثنا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ حَمَّادٍ، عَنْ أَبِي عَوَانَةَ، عَنْ يَحْيَى بْنِ سُلَيْمٍ أَبِي بَلْجٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مَيْمُونٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم لِعَلِيٍّ: " أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى، إِلا أَنَّكَ لَسْتَ نَبِيًّا، إِنَّهُ لا يَنْبَغِي أَنْ أَذْهَبَ إِلا وَأَنْتَ خَلِيفَتِي فِي كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي ".

ابن عباس مي‌گويد: رسول خدا صلي الله عليه وسلم براي علي فرمود: تو براي من، همانند هارون نسبت به موسي هستي؛ جز اين‌كه تو پيامبر نيستي. همانا سزاوار نيست كه من از ميان شما برده شوم، مگر اين‌كه تو جانشين من در ميان تمام مؤمنان بعد از من هستي.

الشيباني، عمرو بن أبي عاصم الضحاك (متوفاى287هـ)، السنة، ج2، ص565، تحقيق: محمد ناصر الدين الألباني، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ.

تصحيح روايت از سوي الباني

الباني وهابي‌ روايات كتاب «السنة» ابن ابي‌عاصم را تحقيق كرده و نام آن را «ظلال الجنة في تخريج السنة»‌ گذاشته است.

وي در ذيل اين روايت مي‌نويسد:

1188. اسناده حسن. ورجاله ثقات رجال الشيخين غير ابي بلج واسمه يحيي بن سليم بن بلج. قال الحافظ: «صدوق ربما اخطأ».

سند روايت حسن و رجال سند همه موثق و رجال آن از راويان بخاري ومسلم هستند، جز ابي بلج (كه از راويان بخاري و مسلم نيست)، و نام ابي‌بلج،‌ يحيي بن سليم بن بلج است. حافظ (ابن حجر عسقلاني) گفته است: او راستگو است.

الشيباني، عمرو بن أبي عاصم الضحاك (متوفاى287هـ)، السنة، ج2، ص565، تحقيق: محمد ناصر الدين الألباني، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ.

 

 

 

 

 

ب: نقل روايت با تحقيق باسم الجوابره

دكتر باسم بن فيصل جوابره، از اساتيد علوم حديث دانشكده اصول دين در دانشگاه امام محمد بن سعود رياض عربستان است. او نيز روايات كتاب «السنة» ابن ابي‌عاصم را تحقيق و تصحيح كرده است.

بعد از نقل روايت با سند فوق در پاورقي آن در صفحه 800 مي‌نويسد:

اسناده حسن. رجاله رجال الشيخين غير ابي‌بلج واسمه يحيي بن سليم بن بلج، قال الحافظ: صدوق ربما اخطأ. وله شواهد سيأتي.

سند روايت حسن است. رجال روايت از راويان بخاري ومسلم هستند، جز ابي بلج (كه از راويان بخاري و مسلم نيست)، و نام ابي‌بلج،‌ يحيي بن سليم بن بلج است. حافظ (ابن حجر عسقلاني) گفته است: او راستگو است و چه بسا اشتباه هم مي‌كرده است. اين روايت شواهدي هم دارد كه به زودي ذكر مي‌شود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

براي اطلاع بيشتر در باره اين روايت به آدرس ذيل مراجعه فرماييد :

 

http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=14890

 

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

 



برچسب‌ها:
تحریف کتب اهل سنت
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, |

تحریف کتب اهل سنت+اسناد تصویری

متاسفانه هر روز شاهد این هستیم که کتب اهل سنت،یکی پس از دیگری،به دست وهابیون تحریف شده و خیلی راحت،هر مطلب یا روایتی خلاف عقیده خود ببینند،بلافاصله آنرا حذف می کنند!!

 تحریف شماره 1:
حذف بدعت های عمر
 متن  کتاب تاریخ الخلفاء سیوطی  قبل از تحریف چنین بوده است: که عمر اولین کسی بود که متعه را حرام کرد (دقیقا مخالف ادعای اهل سنت که می گویند پیغمبر متعه را حرام کرد و عمر این تحریم را به کسانی که نمی دانستند گوشزد کرد) ولی در چاپ های بعدی این متن از این کتاب حذف شده است
 
 
 
 

تحریف شماره 2تحریف در صحیح بخاری + تصویر

اینجا بخاری حدیثی را درباره متعه (ازدواج مؤقت) نقل میکند که ترجمه کامل آن را برای شما میگذاریم :عمران بن حصین میگوید : آیه متعه در کتاب خدا نازل شد وما این کار را با رسول خدا (ص) انجام دادیم وآیه ای در تحریم آن نازل نشد وتا وقتی که نبی اکرم (ص) از دنیا رفتند آن را منع نکردند , بعد یک مردی آمد وبه رأی خودش عمل کرد , محمد بن اسماعیل بخاری گفت : میگویند أو عمر بود " )

توضیح :آنجا که میگوید : " یک مردی آمد وبه رأی خودش عمل کرد "منظورش این است که : یک مردی آن را (ازدواج مؤقت را) حرام کرد وآن جائی هم که میگوید : " محمد گفت : میگویند أو عمر بود "یعنی : محمد بن اسماعیل بخاری (صاحب خود کتاب) گفت : او عمر بوده است

حالا نکته اینجا است که متاسفانه وبرای حفظ آبروی عمربن الخطاب و مخالفت کردن او با خدا و رسول، آمده اند در چاپهای جدید این جمله را که: " محمد گفت : میگویند أو عمر بود "برداشته اند :دقت کنید:

دار احیاء التراث العربی  بیروت
 
 
 
 
 
دار الکتب العلمیة - بیروت
 
 
 
 
دار المعرفة بیروت
 
 
 
 
 

به وهابیت تبریک عرض میکنیم چون که دین ومذهبشان بر تحریف ودروغ وعوام فریبی بنا شده است

تحریف شماره3

حاشیه شیخ فقیه أحمد بن محمد الصاوی المالکی متوفای 1241 هـ  بر( تفسیر الجلالین) ، چاپ دار احیاء التراث العربی در بیروت ، چاپ أول 1419 هـ تحقیق : محمد عبدالرحمن المرعشلی دقت کنید به عبارت که:این عالم اهل تسنن چه جور وهابی ها را صریحا به خوارج تشبیه میکند ومیگوید آنها دروغگو هستند , وشیطان بر آنها چیره شده است , وآنها حزب شیطان هستند , وخدا را از یاد بردند وبازنده هستند !! أز خدا میخواهیم که شر اینها را کم کند
 
 
 
 
 
 
 
حال با هم نسخه جدید و تحریف شده را ببینیم که نظر این عالم را درباره وهابی ها که در حجاز جنایت می کنند و خون مسلمین را حلال می دانند را حذف کرده اند.دقت کنید:
 
 
 
 

به همین راحتی حذف شد!!

تحریف شماره 4

تحریف زیارت عالم اهل سنت از قبر پیامبرص

شیخ عبدالرحمن بن اسماعیل صابونی از یزرگان اهل سنت به شمار می رود .وی کتابی مختصر به نام "عقیدة السلف اصحاب الحدیث" یا"الرسالة فی اعتقاد اهل السنه و اصحاب الحدیث و الائمه"نوشته است که در این کتاب به بیان آراء و عقائد اهل سنت پرداخته است.
وی در مقدمه انگیزه نوشتن این کتاب را اینگونه شرح داده است :

هنگاهی که در راه زیارت خانه خدا و زیارت قبر پیامبر اکرم (ص){به عبارت زیارت قبر پیامبر دقت کنید } به آمل و منطقه گیلان رسیدم ،برادران دینی ام از من خواستند تا کتابی درباره اصول دین بنویسم که در آن استدلالات علماء گذشته ذکر شده باشد.....از آنجا که نویسنده این کتاب فردی معروف و معتبر است محقق وهابی، در این جا و فقط در پاورقی، عقیده خود را مطرح کرده و نوشته :بهتر این بود که نویسنده کتاب به جای زیارت قبر پیامبر ،به زیارت مسجد پیامبر اشاره می کرد....دقت کنید:

 

 

 

 

 

اما در چاپ های بعد این کتاب،زیارت قبر رسول الله را حذف کردند(یعنی جمله زیاره قبر نبیه ص) را حذف کردند و زیارت مسجد پیامبر را جایگزین کردند(زیاره مسجد نبیه) و در پاورقی نوشتند:در متن اصل کتاب عبارت "زیارت قبر نبیه " بوده ولی این مطلب خطا است زیرا آنچه که مشروع است زیارت مسجد پیامبر است نه زیارت قبرشان .....
چقدر راحت به کتاب عالم اهل سنت،دستبرد زدند.!!

 

 

 

به همین راحتی زیارت قبر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از قاموس اعتقادات اهل سنت حذف شد.

تحریف شماره 5

در منابع مختلف اهل سنت نقل شده که عمربن الخطاب بر سر منبر پیامبر خدا در مسجد،بادمعده خارج می کرد.اما بعدها برای احترام عمربن الخطاب،کتاب را دستکاری کردند و مطلب را حذف کردند تا کسی از شیعیان به اهل سنت نگویند که چرا عمربن الخطاب بر سر منبر از خود بادمعده خارج می کرد.

المدائنی قال:بینا عمربن الخطاب رضی الله عنه علی المنبر اذ احس من نفسه بریح خرجت منه،فقال:ایهاالناس، انی قد مئلت بین ان اخافکم فی الله و بین ان اخاف الله فیکم،فکان ان اخاف الله فیکم احب الی،الا و انی قد فسوت و هانذا انزل لاعید الوضوء مدائنی می گوید:  عمر بر روی منبر بود احساس کرد که بادی از او خارج شده. گفت ای مردم من مخیر شدم بین اینکه از شما بترسم  و یا اینکه از خدا بترسم . پس ترجیح دادم که از خدا بترسم پس بدانید که بر روی منبر،بادی از من خارج شده و الان برای تجدید وضو از منبر پایین می آیم. عیون الاخبار ابن قتبة دینوری  جلد 1  کتاب السؤود ص267

 

 

 

همین مطلب را ماوردی بصری در کتاب ادب الدنیا والدین نقل کرده است:الماوردی البصری الشافعی، أبو الحسن علی بن محمد بن حبیب (متوفاى450هـ)، أدب الدنیا والدین ، أدب الدنیا والدین ، ناشر: دار الکتب العلمیة ـ بیروت، الطبعة : الأولی، 1407هـ  1987م.

 

 

 

اما این مطلب را در چاپ های بعدی به خاطر حفظ آبروی عمر،حذف کردند.

 

 

 

 

6- تحریف روایت کمربند خدا در صحیح بخاری!

در کتاب صحیح بخاری(صحیح ترین کتاب اهل سنت بعد از قرآن)،روایتی وجود دارد که نشان می دهد خداوند ایشان، کمربند، بندتمبان یا همان گره بندشلوار دارد:
4830 - حَدَّثَنَا خَالِدُ بْنُ مَخْلَدٍ حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ قَالَ حَدَّثَنِی مُعَاوِیَةُ بْنُ أَبِی مُزَرِّدٍ عَنْ سَعِیدِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ خَلَقَ اللَّهُ الْخَلْقَ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْهُ قَامَتْ الرَّحِمُ فَأَخَذَتْ بِحَقْوِ الرَّحْمَنِ فَقَالَ لَهُ مَهْ قَالَتْ هَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِکَ مِنْ الْقَطِیعَةِ قَالَ أَلَا تَرْضَیْنَ أَنْ أَصِلَ مَنْ وَصَلَکِ وَأَقْطَعَ مَنْ قَطَعَکِ قَالَتْ بَلَى یَا رَبِّ قَالَ فَذَاکِ... از پیامبر روایت شده: وقتی خدا همه خلق را آفرید . رحم بلند شد و ایستاد و محکم بند تمبان خدا گرفت! و خدا به او گفت: که چرا بند تمبان مرا گرفتی!؟ رحم گفت: من از قطع رحم به تو پناه میبرم.خدا به او میگوید: آیا راضی نیستی که هرکه قطع رحم کند من با او قطع میکنم ؟ رحم گفت: راضی شدم و بند تمبان خدا را رها کرد.صحیح بخاری ج3ص292 مکتبه سلفیه کتاب التفسیر سوره محمدص آیه (( وتقطعوا ارحامکم))
{الحقو} همان طور که علمای بزرگ اهل سنت گفته اند،همان گره بند شلوار است.دقت کنید:قوله : ( فأخذت ) : .... وقال عیاض : الحقو معقد الإزار .. {حقو} گره بند شلوار است.
فتح الباری شرح صحیح بخاری ج8ص445 چاپ دار المعرفة للطباعة والنشر ــ پاورقی الموطا امام مالک ج1ص222 دار إحیاء التراث العربی ـــ شرح صحیح مسلم نووی ج7ص3 دار الکتاب العربی ـــ عمده القاری ج19ص172 دار إحیاء التراث العربی ــــ لسان العرب ابن منظور ج14ص190 ــــ پاورقی کنزالعمال ج6 ص548 مؤسسة الرسالة
اما وهابیون،که خداوند ایشان،موفرفری،و یک جوان ریش درنیاورده ی الاغ سوار هست،از اینکه خدایشان،بندتمبان داشته باشد،خجالت کشیدند و مثل همیشه،قیچی به دست به جان کتب حدیثی اهل سنت افتادند و آن جایی که در روایت نشان می داد خداوندشان،بندتمبان یا همان گره بندشلوار دارد را حذف کردند!
دقت کنید به کتاب صحیح بخاری،قبل از تحریف:(چاپ دار ابن کثیر)

 

 

 

چاپ طبعه سلفیه

طبعة الدکتور مصطفى دیب البغا ( الاشعری )

 

 

 

 

 

چاپ مکتبه الرشد

 

اما چاپ تحریف شده توسط وهابیون و حذف گره بندشلوار خدای وهابیون:

 

 

 

7- تحریف روایت مهدی علیه السلام

حافظ أبی عبد الله نعیم بن حمَّاد شیخ و استاد بخاری در کتاب " الفتن" می گوید :
عن ابن سیرین قیل له المهدی خیر أو أبو بکر وعمر رضی الله عنهما ؟ قال هو أخبر منهما ویعدل بنبی .
به ابن سیرین گفته شد : مهدی(علیه السلام) بهتر و برتر است یا ابی بکر و عمر ؟
ابن سیرین پاسخ داد : او (مهدی علیه السلام) از هر دوی آنها بهتر و برتر است و معادل یک پیامبر می باشد .

کتاب الفتن ، ص 356 ح1027

جناب سیوطی نیز در کتاب " العرف الوری فی اخبار المهدی " شبیه همین روایت را چنین آورده و می گوید:
وأخرج (ک) أیضا من طریق ضمرة [عن ابن شوذب] عن محمد بن سیرین: ((أنه ذکر فتنة تکون , فقال: إذا کان ذلک فاجلسوا فی بیوتکم حتى تسمعوا على الناس بخیر من أبی بکر وعمر رضى الله عنهما , قیل: [یا أبا بکر] خیر من أبی بکر وعمر؟ ,قال: قد کان یفضل على بعض [الأنبیاء] .
قلت: هذا إسناد صحیح

ضمره نقل می کند که ابن سیرین بیان کرد فتنه ای اتفاق می افتد و گفت : پس هر وفت آن فتنه اتفاق افتاد ، در خانه تان بنشینید تا اینکه صدای کسی را بشنوید که از ابی بکر و عمر بهتر و برتر است .
گفته شد : ای ابابکر ! آیا او از ابوبکر و عمر بهتر است ؟
ابن سیرین گفت : او بر بعضی از انبیاء نیز برتری دارد .(سیوطی) می گویم : سند این روایت صحیح است .

العرف الوردی فی أخبار المهدی ، ص 118،دارالکتب العلمیه - بیروت - لبنان
اما جناب علامه حسین بن محمد بن الحسن الدیار بکری همین روایت را از نعیم حماد نقل می کند،اما دستان امانت دار ایشان،قسمت آخر روایت را تحریف می کند و عبارت"مهدی(ع) معادل یک پیامبر می باشد" را حذف می کند!!


به وهابیت تبریک عرض میکنیم چون که دین ومذهبشان بر تحریف ودروغ و عوام فریبی بنا شده است



برچسب‌ها:
سوتی کتاب اهل سنت
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, |

پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمودند:" حسن و حسین دو آقای جوانان اهل بهشت اند."
به علت متواتر بودن روایت اهل سنت نتوانستند روایت حذف کنند بنابراین تصمیم گرفتند روایتی ساختگی به پیامبر
(صلی الله علیه و آله) ببندند که :" ابابکر و عمر دو آقای پیران اهل بهشت هستند!!!!!! "
پیامبر
(صلی الله علیه و آله) فرموده بودند :" اهل بهشت جوان هستند."

 
سوتی : بهشت اصلا پیر ندارد که این دو بخواهند آقا و سرور پیران آن باشند!!!!!!!!

 



برچسب‌ها:
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد و کپی برداری از مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است...